شهریور ۰۴، ۱۳۸۹

Notes Posted on My Facebook


Oct 15, 2010
قوقولی قوقو: ایرانیانی که اسامی مسلمانی و عربی دارند، رهایی را باید از خویش شروع کنند. منطقی است، که کسانی که اسامی عربی و مسلمانی دارند، برای  خود-رهایی، با تبدیل اسامی  خود به اسامی ایرانی، حرکت خود-رهایی را آغاز کنند. خاک بر سر ملتی که توسط علی و محمد و فاطمه و حسن و حسین و زهرا و رضا و زینب و چنین سگ و سگتوله هایی، بیچاره شده اند، و دارای چنین اسامی هستند

Oct. 10, 2010:
قوقولی قوقو: بیدار شوید مردم ایران که سر چاه شده باز. الله، محمد، و قران متعفن به ته چاه. چاهی که در ان فکر و خرد جرم و گناه است. چاهی که پراز ترس، پر از زشتی، و پر ز نفاق است. چاهی که در ان مومن و کافر شده آلت. چاهی که از لحظه پیدایش خود تشنه خون بود. چاهی که پر از ترس ز الله و ز آتش، ز عذابهای عظیم است و الیم است. چاهی که پر از افسار، برای خر شدن در طویله الله ست. چاهی که شادی و انسانیت را در ان راهی نیست. چاهی که رقص و موسیقی در ان جرم است. چاهی که زندگی را در ان جایی نیست و باید در مرگ و برای مرگ و آخرت زیست. زندگی ورای ترس و مرگ و نفاق و بندگی و تحمیق و خرافات، چه زیباست. بیدار شوید مردم ایران که سر چاه شده باز

Sept 10, 2010
من با عبدالله مومنی همدردی میکنم. شما که دیگران را متهم میکنید که کنار گود نشسته اند و لنگش کن، میکنند، باید بگویم که وارد گود شدنتان مبارک. خیلی پیشتر از ان که مخملباف ها سینه اسلام میزدند، گنجی ها و جلایی پور ها در سپاه پاسداران بروبیایی داشتند، علینژاد ها در راهرو های مجلس اسلامی پرسه میزدند، و تعدادی از زندانیان امروزی در دول اسلامی گذشته وزیر و وکیل و فلان و بهمان بودند، من به جمهوری اسلامی رای منفی دادم و از هر فرصتی برای مبارزه با سرنگونی حکومت اسلامی و همیاری دیگر مخالفان حکومت اسلامی استفاده کرده ام. شاید بزرگترین برداشتم از این روند، خود آگاهی خودم بوده است. در این روند به این رسیده ام که محمد با اسلامش، خدا و دین را از انسان دزدید و به جای ان یک ارتشی را، با زور شمشیر، به انسان قالب و غالب کرد. الله شد فومانده کل قوای ارتش که فرمانش، در قالب افاضات اسکیزوفرنیک محمد، بدون چون چرا بایست اجرا شوند و دیگر کاسبکارن هم با پسوند الله (رسول الله، ولی الله، ایت الله، و غیره ) به حکومت و تجارت ادامه دادند. آنان به تحمیق انسانها پرداختند و انسان را تا حد بنده و پیرو و مقلد و غیره پایین کشیده و خود بر خر مراد رهبری نشستند و از هیچ جنایتی در راه تجارت خویش فرو گزار نکردند. حالا من اگر شکایتی از وضع موجود دارم، بردن شکایتم به الله یا محمد یا خامنه ای، خوش خیالی، خواب، و یا خود به خواب زدن است. امید است که هر ایرانی از این کابوس و خواب هزارو چهارصد ساله بیدار شود. توصیه میکنم در کنار نامه عبدالله مومنی، کتابهای بیست و سه سال نوشته علی دشتی و پس از هزار و چهارصد سال نوشته شجا الدین شفا را هم بخوانید. (کتبها در سایت زیر موجود میباشند.) خوندن خود قران هم، در سایت قران دات کام، که در زیر آمده، با تفسیر و ترجمه به زبان های مختلف، از جمله فارسی، نیز مفید است. امید است خود آگاهی هر چه بیشتر، تک تک ما را از تقدس گرایی و تقدس زدایی رها کند. من با عبدالله مومنی همدردی میکنم و امیدوارم هر چه زود تر او و همه زندانیان سیاسی و عقیدتی آزاد شوند، ولی نامه مومنی برایم مقدس نیست که هر کس بر ان ایرادی وارد آورد، او را با در دست داشتن کنترل کیبرد کامپیوترم، بدرم. اگر به جای کیبورد تفنگی و یا چوبه داری در دست داشتی، با منتقدان نامه مومنی چه میکردی؟ خود آگاهی نزدیک ترین راه رسیدن به رهایی است

Aug. 26, 2010:
Hanif N Jourshari سام ریچ عزیز


نمیدانم چرا اینقدر عصبانی هستی ولی حتما این ناشی از فشاری است و یا زخمهایی که به تو رسیده است ضمن عرض ارادت و دوستی خالصانه ام با تو، با مواضعت در کامنت اخیر به هیچ وجه موافق نیستم...البته این اشکالی ندارد که محمد بن عبدا... پی...امبر اسلام را با لحن بد خطاب کنی اگرچه بخاطر احترامی که برای آن مرد بزرگ و تحول زا قائلم از ادبیاتت میرنجم ولی اشکالی ندارد اگر کمی از رنجهایت بدین واسطه کاسته می شود به جان و دل خریدارش هستم که هم وطنم و در مقامی بالاتر هم نوعم در خلقت کمی تخلیه روانی گرددو هنوز دوستت میتوانم داشت...
اما چند نکته که در شیوه استدلالت ره به خطا می برد:
از آنجا که هم آثار علی دشتی و هم شجاع الدین شفا را خوانده ام(از جمله دو کتاب نامبرده را) متعجب شدم از استنادت بدانها چرا که کتاب علی دشتی که نویسنده اش در نوع خود تیپ خاصی هم هست بخصوص در بازه زمانی دهه بیست و سی به لحاظ شیوه های پژوهش تاریخی بسیار ضعیف میباشد اگر نخوانیمش مردود درس روش شناسی!
کتاب استاد شفا هم (استاد از آن جهت که ایشان جدا از تالیف تاریخی صاحب ترجمه هایی همچون کمدی الهی است) دارای همین مشکل روشی است.
در واقع هیچ کدام از کتب فوق و یا نویسندگانش استانداردهای "روایی" و "پایایی" تحقیق تاریخی و اسنادی بودنش را رعایت نکرده اند.
البته این ضعف متوجه بسیاری آثار فقهی در خلاف جهت آثار نامبرده هم می باشد که بحث جدایی از بحث شماست.
حالا فرض کنیم اصلا این بنده خدا محمد را و دینش راحذف کنیم و ... اوضاع امروز وطن بهتر خواهد شد؟
مشکلی که در تحلیل امثال شما وجود دارد این است که دین را عامل مصائب می بینید حال آنکه "استبداد" عامل مشکلات وطن و حتا بشر هست و بوده است و به هر لباسی توان درآمدن دارد
لائیسیته هم همانقدر دین پتانسیل دیکتاتور شدن دارد دوست عزیز
آنچنان که گاه فاشیسم از دلش بیرون تراویده و گاه استالینیسم.

باید همگی مدارا را تمرین کنیم دوست
 
Sep 18, 2010:
حنیف عزیز، نظرت در اینکه عصبانی هستم درست است. عصبانیت من بر میگردد به زمانی که هنوز به اصطلاح به تکلیف نرسیده بودم که اخم و چک و سیلی پدر شد چاشنی همیشگی زندگی که چرا نماز نخواندم و یا مسجد نرفتم (به منبع نفاق و تلخی در خانواده و جامعه تو...جه کنید.) عصبانیتم بر میگردد به زمانی که بلندگوی مسجد از سه و چهار صبح غار غار نخراشیده و منحوس و مزاحمش بلند بود که خواب و آسایش را از چشم میبرد. عصبانیتم از آنجا پایه گرفت که در سن ده سالگی با فانوسی میباید آخوندی را از مسجدی به مسجدی دیگر همراهی میکردم و هر شب حدود هشت تا ده بار لاتاالات تکراری و بی پایه او را میشنیدم. عصبانیتم از آنجا نشعت میگیرد که دیدم در زمان تظاهرات های ۱۳۵۷ آخوندی که تا خرخره زیر کرسی همسایه امان فرو رفته بود و از ترس ژاندارمها و "گلی شدن" حاضر نبود به تظاهر کنندگان بپیوندد، بعد از سرنگونی رژیم شاه، شد رییس کمیته و بعد ها از مقامات بلند پایه کشور. عصبانیت من از آنجا سرچشمه میگیرد که خمینی چنان گولمان زد که امیدمان را دستخوش افکار متحجر و خشونت بار خود کرد. عصبانیت من از آنجا تقویت میشود که خمینی با یک اشاره انگشت بین سه یا چهار هزار زندانی را، در یک فقره و در یک شب، به جوخه های آتش و اعدام فرستاد. عصبانیت من از آنجا تغذیه میشود که خمینی برای تثبیت حکومت مستبد اسلامی اش در ایران یک جنگ خانمان سوز ده ساله با عراق به پا کرد که نتایجش را برای مردم ایران همه میدانیم. عصبانیت من از آنجا تقویت میشود که، همچون بقیه، اذیت و آزار و شکنجه و قتل هموطنان ازادیخواهم را در ایران به دنبال انتخابات سال گذشته دیدم. عصبانیتم از آنجا فوران میکند که پس از مطالعه دقیق تر قران به این نتیجه رسیدم که این کتاب نه تنها انسان را در ترس و وحشت همیشگی (از الله) نگاه میدارد، بلکه در جامعه تخم نفاق میپاشد، مردم را به مومن و کافر (دگر یندیش) تقسیم میکند و هر دو گروه را به نابودی گروه دیگر وامیدارد، و متاسفانه این کتاب جایگاه مقدسی در جامعه دارد. عصبانیت من از آنجاست که اگر افکارم را بازگو کنم، قدرتمندان مملکتم مثل شما محترمانه نمیگویند که با نظراتم موافق نیستند، بلکه به شکنجه و هذفم دست میزنند. حنیف عزیز، دلم پر درد است.
 
 
Sep 8, 2010:
امید در آگاهی تک تک هر کداممان است. امید در نظر و تجدید نظر در ارزش ها و مقدسات هر
کداممان است. امید در آگاهی از افکار و گفتار و کردارمان است. امید در تعمق در بار مثبت و منفی وازه ها یمان است. چند بار در روز میگویید "انشا الله"؟ مگر نه اینکه با نام الله چه خونها که ریخته شدند و چه قتل و غارتها که انجام شدند و چه مصیبتها سر مردمان آمدند؟ چرا باید کافر بار منفی داشته باشد و مومن بار مثبت؟ مگر نه اینکه آزادیخواه و متفکر و دگر اندیش بار مثبت دارند؟ مگر نه اینکه اغلب آزادیخواهان و دگر اندیشان و متفکران، کافر هم هستند؟ مگر نه اینکه تخم نفاق پاشیدن در جامعه و یک گروه را با گروه دگر دشمن خونی کردن، کاری است بد و منفی و غیر انسانی؟ پس چرا کتابهایی را که عامل ایجاد نفاق در جامعه هستند و انسانها را (به مومن و کافر) تقسیم کرده اند، مقدس میدانیم؟ خود آگاهی نزدیک ترین راه برای رهایی فرد و جامعه هست
******


برای آشنایی بیشتر با قران، به سایت زیر

http://tarnama.org/library.htm

 مراجعه کنید و کتابهای بیست و سه سال نوشته علی دشتی و پس از هزار و چهار صد سال نوشته شجا الدین شفا را بخوانید. خواندن خود قران هم در سایت زیر
http://www.quran.com/

 که با تفسیر و ترجمه به زبانهای مختلف هست نیز، بسیار مفید است. در هنگام خواندن قران، به منظوری که در پشت هر جمله نهفته هست خوب توجه کنید. برای مثال منظور نهفته در جمله بسم الله الرحمن رحیم این است که انسان به بخشایندگی و مهربانی الله احتیاج دارد. یعنی همین جمله انسان را خطا کار دانسته که احتیاج به بخشایندگی دارد و همچنین انسان را عاجز و ضعیف فرض کرده که احتیاج به مهربانی الله دارد. در قران نمیتوانید جمله ای را پیدا کنید که توصیه کند انسانها با یکدیگر مهربان باشند. در عوض تا دلتان بخواهد جملاتی هستند که بین انسانها نفاق و دشمنی می اندازند و انسانها را به کافر و مومن تقسیم کرده و هر دو گروه را به از بین بردن گروه دیگر تشویق میکنند


Sept 8, 2010
و امریکا علنا حامی اسلام و مسلمین میشود. کشیشی در فلوریدا میخواهد در یازده سپتامبر امسال مراسم قران سوزی راه بیندازد و دولتمردان امریکا وا اسلامشان سر آمده

سوزاندن قران ممکن است جنبه سمبلیکی داشته باشد، ولی قران سوزان بهتر است که بیشتر به علل قران سوزی بپردازند. سوزاندن قران در آتش، به نوعی، مانند اعمالی است که خود قران نیز تجویز میکند. قران وعده عذاب النار (شکنجه در آتش) دگر اندیشان (کافران) .........را میدهد، و حالا خود قران گرفتار آنچه که برای دیگران توصیه میکرده شده است. به جای قران سوزی، بهتر است از قران تفسیر علمی را میان معتقدان و رد کنندگان قران رواج داد. آنگاه است که برای همه مسلم میشود که قران یک هدف کلی را دنبال میکند و آن هم ایجاد ترس در انسانها و جامعه است. تقریبا پشت هر جمله ای از قران، منظور، ترساندن بشر است. یکی از ملایمترین جملات قران، جمله بسم الله الرحمن الرحیم است. در این جمله به بشر توصیه میشود از الله بخشش و مهربانی طلب کند. مگر بشر چه خطایی مرتکب شده که باید از الله طلب بخشش کند؟ چرا باید بشر محتاج مهربانی الله باشد؟ این جمله هم مانند بسیاری دیگر از جملات قران، بر بشر ترس از الله را مستولی میکند. نکته تکراری و مهم دیگری که در قران به وضو ح هست، ایجاد نفاق در جامعه هست. قران انسانها را به دو گروه مومن و کافر (دگر اندیش) تقسیم میکند و هر دو گروه را به نابودی یکدیگر وا میدارد. قران انسان را به اطاعت محض از الله ترغیب میکند و به انسان اجازه تفکر و شک در آنچه الله گفته نمیدهد. قران انسان را از تفکر و عقل و خرد ساقط میکند. اینها نکاتی هستند که روشن کردنشان به انسانهایی که به قران معتقدند و یا نیستند میتواند کمک کنند. سوزاندن قران روشنایی لحظهه ای و محیطی و فیزیکی را ممکن است سبب شود ولی روشنایی محتویات و منظورهای نهفته در قران را شاید به دنبال نداشته باشد. برای درک بهتر از قران کتابهای بیست و سه سال نوشته علی دشتی و پس از هزار و چهار صد سال نوشته شجا الدین شفا را بخوانید. این کتابها را میتوانید از سایت زیر دون لود کنید، خود بخوانید و خواندنشان را به دیگران توصیه کنید. دون لود کرده کتابها را میتوانید ضمیمه ای میل کنید و برای دیگران بفرستید. خواندن خود قران هم مفید است. میتوانید قران را در سایت، قران دات کام، که در زیر آمده است با ترجمه به زبانهای مختلف و تفاسیر متفاوت بخوانید. قران را باید از تقدس در آورد و خواند و فهمید. با درک کامل از قران، احتمال خوردن گول تقدس آن کمتر میشود http://tarnama.org/library.htm
http://www.quran.com/


Sept 10, 2010

دو نکته را خوب است مورد توجه قرار داد. یکی اینکه وقتی دنیا توحش حکومت اسلامی ایران را نسبت به مردم ایران دید، دید دنیا نسبت به اسلام بسیار منفی تر شد. مگر نه اینکه دنیا رغبتی به کمک به سیل زدگان مسلمان پاکستانی نکرد و حالا هم در تدارک قران سوزی هست. مسلمانان دنیا باید حکومت اسلامی ایران را با عث و مسول نفرت دنیا از اسلام و مسلمانی بدانند. دوم اینکه نوک حمله جنبش ایران باید متوجه استبداد و خرافات و تحمیق باشد و نه از چاه به چاله افتادن 

قوقولی قوقو: آنانکه وجودشان بستگی به وجود نفاق و دشمنی در جامعه دارد را از خود دور کنید. الله، در قران، از زبان محمد، انسانها را به دو دسته "کافر" و "مومن" تقسیم میکند و آنها را دشمن خونی یکدیگر میکند. چنانچه انسانها به این نفاق و دشمنی توجه نکنند و با یکدیگر از در دوستی در آیند، نه از الله یاد و نشانی خواهد ماند، و نه از قران و نه از محمد. با دوستی با یکدیگر، بنیاد نفاق و دشمنی، یعنی الله و قران و محمد را از بیخ و بن بر کنید. با نابودی عوامل نفاق در جامعه، انسانها شادتر و سالم تر زندگی خواهند کرد. آنگاه است که در زندگی میتواند موزیک باشد، رقص باشد، و شادی باشد. عوامل نفاق و دشمنی را از وجود و اطراف خود دور کنید و مورد تحمیق و بازیچه عوامل نفاق و دشمنی قرار نگیرید

قوقولی قوقو: آنانکه وجودشان بستگی به وجود نفاق و دشمنی در جامعه دارد را از خود دور کنید. الله، در قران، از زبان محمد، انسانها را به دو دسته "کافر" و "مومن" تقسیم میکند و آنها را دشمن خونی یکدیگر میکند. چنانچه انسانها به این نفاق و دشمنی توج...ه نکنند و با یکدیگر از در دوستی در آیند، نه از الله یاد و نشانی خواهد ماند، و نه از قران و نه از محمد. با دوستی با یکدیگر، بنیاد نفاق و دشمنی، یعنی الله و قران و محمد را از بیخ و بن بر کنید. با نابودی عوامل نفاق در جامعه، انسانها شادتر و سالم تر زندگی خواهند کرد. آنگاه است که در زندگی میتواند موزیک باشد، رقص باشد، و شادی باشد. عوامل نفاق و دشمنی را از وجود و اطراف خود دور کنید و مورد تحمیق و بازیچه عوامل نفاق و دشمنی قرار نگیرید

شهریور ۰۳، ۱۳۸۹

Under the Azure Dome




There was a ‘one’, there was not the “One”.

A one’s name was Joe Blow

Joe Blow lived under the azure dome

Joe Blow lived a happy life,

Joe Blow lived a joyful life,

Joe Blow lived a carefree life,

Joe Blow lived a heavenly life,

Joe Blow lived a joyous life

Joe Blow lived a healthy life,

Joe Blow lived a harmonious life.

Joe Blow lived,

Joe Blow danced,

Joe Blow sang,

Joe Blow enjoyed life to its last bang

Ding dung dang, dung, ding, dang


Every where light,

Every where bright,

Joe Blow was at its height

Joe Blow had joyful thought

Every thing was right all right

Light, bright, height, thought, all right!


Slowly slowly light faded,

Darkness overcame the light

Joe Blow ran for light,

But light disappeared and came night.


Fear crept in Joe's thought.

It was dark and dark and dark

Fear raised and raised in Joe's heart.

Fear shoot up to the ceiling of the azure dome


Joe Blow ran everywhere.

There was no light at all

Joe had no more joy or happiness

No dance, no song, no light, no thought

Fear, fear, fear, and fear.


Joe had fear from darkness

Out of fear Joe felt sick

Then Joe had fear of sickness

Oh Joe felt sick to death

Then came fear from the death,

Oh fear of darkness, sickness, and death everywhere

Joe almost died of fear


Every breath was so hard.

Every moment got so tight

There was not life anymore,

Fear brought death on Joe.


Then Joe sought help to over come the fear

Joe ran here and Joe ran there

Joe was looking for someone who did not have fear

Some one who did not get sick

Someone who did not die ever.

Someone beyond the azure dome

Someone above Joe's fear.

Joe slowly found the One,

Who did not have any fear,

Who would not get sick,

Neither would die the One,

Who was above the azure dome,

Who was everywhere around.

Joy took refuge at the One.

Joe felt better to have the One.

Under the shadow and the protection of the One,

Joe overcame the fear

Life became more bearable

Life began to go on.


Joe got tired and fell sleep.

When Joe woke up gain,

There was light everywhere.

Joe began to dance and enjoy life.

Until night’s turn came again

Joe took refuge on the One

And slept in confidence.

Days passed, weeks passed, months passed, years passed,

Joe was happy with life.

Joe enjoyed light and when it was dark,

Joe took refuge on the One.


One day a guy who was hungry and poor.

Sought business under the azure dome.

He came across Joe’s life.

He noticed Joe’s fear

He noticed Joe’s joy.

Thinking of job, business, money, power, position, greed, property, etc etc.

The hungry guy thought of investing on Joe’s fear.

He thought Joe should not overcome the fear for free.


He told Joe he had a message from the One.

He told Joe he was the One’s messenger.

Joe laughed at him first,

But the merchant did not give up

Knowing Joe’s weakness was fear,

He induced fear upon Joe

He tried to scare Joe of fire,

He tried to scare Joe by swords,

He tried to scare Joe of misery,

He tried to scare Joe of the fall of the azure dome and doomsday.


Joe eventually was cornered.

Joe’s fear made Joe to give up.


The merchant took over.

He became the messenger, Joe remained Joe.

As soon as Joe wanted to enjoy life,

The messenger reminded Joe of misery and fear.


Joe’s life turned upside down.

Fear from misery made Joe miserable.


The merchant got richer and richer.

The merchant made stories about the One

But in his heart he laughed at Joe and Joe’s stupidity


The merchant made the One his tool

He did not have faith on the One

He gained protection, power, position, wealth, slaves, and what not

All out of Joe and Joes'es labour

The investment on Joe’s fear,

Made the merchant rich, really rich.

Now under the azure dome

There was not joy for Joe

Joe woke up in misery,

Joe went to bed with misery

Joe gave up on happiness

Joe became the slave of the merchant.

Joe remained in misery and slavery for centuries and centuries

As if Joe was hypnotized,

Or was in a deep sleep.


Joe forgot that once upon the time

Joe had a joyful life

When Joe would wake up again?

Can you help Joe to wake up?

And deal with fear the way Joe did in the past?

To have direct contact with the One,

Without any merchant in between?

Oh every one and oh the One

Joe Blow needs help, Oh help you Joe.

Wake up Joe and leave the merchant.

Live the life like in the past.

See the merchant and see the One

Amen, amen, amen amen.

Under the azure dome,

There was a one and there was not the One



Aug 24, 2010