تیر ۳۰، ۱۳۹۰

مرگ و خدا
خدا محصول ترس انسان است. تا زمانیکه انسان به درجه ای از علم و بلوغ نرسیده، که بفهمد برای رهایی از ترس خدا را اختراع کرده، خدا میتواند برای این انسان نا بالغ و بدون علم، کمک کننده باشد. البته به شرط اینکه این انسان نابالغ و کم علم، رابطه خود و خدایش را خصوصی نگه داشته و دیگران را مجبور به قبول خدایش نکند. تعدد بتها در گذشته دور و قبل از مرسوم شدن تک بت پرستی (یهودیت، مسیحیت، و اسلام) نشانگر احترامی است که جامعه برای رابطه خصوصی بین فرد و بتش قایل بود. در گذر زمان افرادی پیدا شدند که خود را به نوعی به پدیده خدا متصل کرده، روی ترس انسان سرمایه گذاری کردند، و انسانها را در مسیر اهداف خود، مطیع و مرید و مقلد و پیرو خود کردند (موسی، عیسی، محمد). این افراد به طور کلی به دو دسته تقسیم میشوند. یک دسته آنهایی هستند که از این راه کاسبی کرده و قدرت و ثروت بدست میاورند. دسته دوم مشکلات روانی دارند که فکر میکنند واقعا مامور و وکیل و فرستاده خدا هستند. 
 هر دو دسته روی ترس تاکید میکنند. انسانها را به خصوص از مرگ و مراحل پس از مرگ میترسانند. ادویه اخلاقیات هم به افاضات خود اضافه میکنند تا کارشان اخلاقی و مردم پسند جلوه کند. علم، با هر دو این دسته ها در تقابل است. تا زمانیکه علم بر مرگ فایق نیامده، این رسولان خدا، روی پدیده ترس و ترس از مرگ و ترس از مراحل پس از مرگ، بسیار تاکید میکنند. برای رهایی از این ترس و رهایی از دام تحمیق این کاسبکاران ترس و این دیوانگان، میتوان دید منطقی تر و علمی تری نسبت به مرگ داشت. مرگ پایان و نابودی فرد نیست. مرگ نیز نوعی تغییر در سلسله مراتب تغییرا ت است. همه چیز در حال تغییر است. هیچ چیز ثابت نیست. نطفه، نوزادی میشود، نوزاد کودکی، کودک جوانی و بعد فرد بالغی و بعد هم مسن و بعد هم بیجان میشود. پس از مرحله بی جانی، لاشه فرد یا دفن میشود یا سوزانده شده که در هر دو صورت لاشه انسان تبدیل به خاک و کرم و یا گاز و خاکستر شده که در دایره تغییرات ممکن است گیاهی شود و نهایتا بخشی از جانور جانداری و یا انسانی بشود. دور تغییرا ت همچنان ادامه پیدا میکند. آیا تا به حال برای اولین بار به جایی رفته اید و فکر کرده اید که گویا قبلا آنجا را دیده اید؟ شاید بخشی از شما، در زمانی دیگر، در ان مکان بوده است. با این نگاه، هر گاه گلی زیبا را دیدید، و یا پرنده ای جذاب را دیدید، و یا نوزادی دوست داشتنی را دیدید، یادی از عزیزتان کنید که فوت کرده و شاید، در دایره تغییرات بخشی از عزیز فوت شده اتان، بخشی از ان گل زیبا، و یا پرنده جذاب، و یا نوزاد دوست داشتنی شده باشد. با این نگاه، نه مرگ دیگران ان چنان جانکاه خواهد بود، و نه خود ما از مرگ آنچنان هراسی خواهیم داشت، و نه کاسبکاران و دیوانه های مذهبی میتوانند تحمیقمان کنند. با اینگونه نگاه، مرگ میشود به سان از کودکی به جوانی رسیدن، که شاید مرگ قبول کردنی تر و کم اذیت ترهم بشود






تیر ۲۳، ۱۳۹۰


قران در کمان
کوروش اگر خواب یا که بیداری،
ایرانی را که یاد میداری،
زیر سمهای تازیان افتاد
همه جا فقر و مرگ و بیماری
اسم آدمها غلام شده
یا محمد بر ان سوار شده
اسم یکی، محمد ابراهیم
دیگری هم غلام رضا شده
ان یکی جای "من" شده "بنده"
دیگری مومن عین گوسفنده
زنها بقچه پیچ و نصفه شدند
یکی آخوند و سر کند، سنده
آنان که پیشه را خرد کردند
تازیان چشمشان در آوردند
ان که گفت گوسفند نیست و مومن نیست
تازیان قصد جان او کردند
صلب کردند اراده از ملت
همه گشتند مقلد ذلت
همه جا پر ز ماش و انشالله
شد گنه حرف ز چاره و علت
چیره گشت تازی و جاهلیت او
و اهورا مغلوبه بت او
بت الله شد خدای این ملت
ای هزار لعنت بر اله او
مهملی را که نامش هست قران
کردند اصول زندگانیمان
این کتاب مملو از نفاق و از ترس است
هیچ باشند در ان تمام زنان
کوروش آهسته چشم خود بگشاد
گفت درمان بسان آرش باد
از دل و جان زه کمان بکشید
همرهش قران را دهید به باد
ریشه کل بنده بودنتان
این کتاب است که گشت مقدستان
گر بفهمید چه گوید این کتاب
دور ریزیدش از دل و جان