تیر ۲۳، ۱۳۹۰


قران در کمان
کوروش اگر خواب یا که بیداری،
ایرانی را که یاد میداری،
زیر سمهای تازیان افتاد
همه جا فقر و مرگ و بیماری
اسم آدمها غلام شده
یا محمد بر ان سوار شده
اسم یکی، محمد ابراهیم
دیگری هم غلام رضا شده
ان یکی جای "من" شده "بنده"
دیگری مومن عین گوسفنده
زنها بقچه پیچ و نصفه شدند
یکی آخوند و سر کند، سنده
آنان که پیشه را خرد کردند
تازیان چشمشان در آوردند
ان که گفت گوسفند نیست و مومن نیست
تازیان قصد جان او کردند
صلب کردند اراده از ملت
همه گشتند مقلد ذلت
همه جا پر ز ماش و انشالله
شد گنه حرف ز چاره و علت
چیره گشت تازی و جاهلیت او
و اهورا مغلوبه بت او
بت الله شد خدای این ملت
ای هزار لعنت بر اله او
مهملی را که نامش هست قران
کردند اصول زندگانیمان
این کتاب مملو از نفاق و از ترس است
هیچ باشند در ان تمام زنان
کوروش آهسته چشم خود بگشاد
گفت درمان بسان آرش باد
از دل و جان زه کمان بکشید
همرهش قران را دهید به باد
ریشه کل بنده بودنتان
این کتاب است که گشت مقدستان
گر بفهمید چه گوید این کتاب
دور ریزیدش از دل و جان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر