آذر ۱۲، ۱۳۸۹

Note on My Facebook - Dec. 2010

Dec. 3, 2010:
آنگاه که انسانها به دو دسته دشمن تقسیم شدند، آنگاه که انسانها یا در دسته "کافر" ( دگر اندیش ) و یا در دسته "مومن" جای گزین شدند. آنگاه که منابع نفاق افکن بین انسانها، مقدس و منبع پرستش شدند، آنگاه که چوب تکفیر بر سر دگر اندیشان زده شد، آنگاه که خدای انسان دزدیده شد و بت الله جانشین خدای انسان قرار گرفت، آنگاه که کتابها و کتاب خانه ها به آتش کشیده شدند و در هر خانه قرآنی لانه کرد، آنگاه که بت پرستی و الله پرستی در لوای یکتا پرستی جای خدا پرستی را گرفت، آنگاه که شادی و رقص و موسیقی و شراب حرام گشتند، آنگاه که ذلت و زاری و التماس و ندبه و بندگی و ذبونی و تحمیق و خرافات و سجده و بت پرستی و ترس و کینه و ذکر به زبان غارتگران روش زندگی شدند، آنگاه که تقلید و عادت جای تفکر را گرفتند، آنگاه که لاتاالاتی حکم محض شدند و سوال گناه خوانده شد : انسان وعلم و خرد و خدا و سلامتی، و دوستی و لطافت غریب افتادند

آبان ۱۴، ۱۳۸۹

Notes On My Facebook Nov. 2010


Nov. 7, 2010
قوقولی قوقو: مسلمانی ادامه بت پرستی دوران جاهلیت در عربستان است. چرا در منطقه عربستان چپ و راست پیغمبر میرویید؟ عربها تاریخ طولانی در بت پرستی دارند. هر کدام برای خود بتی از گل و یا سنگ میساختند و پرستش میکردند. بعضی از این بتها مورد توجه کاسبکاران ثروتمند و با نفوذ قرار میگرفتند و پرستندگان بیشتری را جذب میکردند. بتها... را در خانه ای سنگی به نام کعبه (که میگویند توسط آدم دیوانه ای به نام ابراهیم که میخواست حتا سر پسرش اسماعیل را در راه بتش ببرد، بنا شده است) نگاه میداشتند. بتهای معروف این بتخانه لات و عزا و الله و مطلب و غیره بودند. پدر بزرگ محمد بتی به نام مطلب را میپرستید و خود را عبدالمطلب نامید. پدر محمد بت دیگری به نام الله را میپرستید و خود را عبد الله نامید. محمد هم به پرستش بت الله ادامه داد ولی شروع به شرارت، دیوانگی، و گردن کشی کرد و گفت بتش از همه بت ها بزرگتر است و شعار الله اکبر را راه انداخت. مردم مکه که از شرارتهای محمد به تنگ آمده بودند، برای ساکت کردن محمد به او در ترویج شعار الله اکبرش چندان کاری نداشتند. محمد شدت شرارت، دیوانگی، و قلدری خود را افزایش داد و گفت همه بت ها باید نابود شوند غیر از بت الله. او شعار لا اله الا الله را راه انداخت. مردم مکه که دیگر تحمل شرارتها و گردن کشی های محمد را نداشتند، او را از مکه بیرون کردند. بیرون کردن محمد از مکه شد مبدا تاریخ و سال الله پرستان، وبعد ها متاسفانه با زور و شمشیر، شد مبدا تاریخ و سال ما ایرانیان (خاک بر سرمان شد.) اسلام ادامه بت پرستی زمان جاهلیت است. کدام خدایی میگوید که او خانه دارد و مردم باید رو به خانه او به خاک بیفتند و عربی بلغور کنند؟ مردم ایران دست از الله پرستی و بت پرستی و جهل و خرافات بر دارید



Nov 30, 2010
حکومت اسلامی ایران (و اسلام) از علم و دانش واقعی خوشش نمی اید. الله پرستان بلا فاصله پس از در دست گرفتن قدرت در ایران، دانشگاه ها را تعطیل کردند. آنها علم از نوع فیضیه قم و امثالهم را میخواهند. مگر نه آنکه فساد خانه ها و خرافات خانه ها را "مدرسه علمیه" مینامند و بزرگ خرافاتیان را "عالم" مینامند! هنوز جزئیات ترورهای کور اساتید دانشگاه ها در ایران توسط حکومت الله پرستان بت پرست در ایران، مشخص نیست. آنچه میشود گفت این است که همین ترورهای کور توسط حکومت ایران، تف های سربالایی خواهند شد، که بر صورت الله و الله پرستان خواهد نشست و چهره خشن و زشت الله و الله پرستان را زشت تر و ضد انسانی تر خواهد کرد. (نگویید "انشالله"، بگویید "امید واریم.")  علم و انسانیت ماندگار خوهند بود. جهل و خرافات و استبداد و بت پرستی و الله پرستی رفتنی اند


Nov 24, 2010
آنجا که بین انسانی و خدایش، رابطی (پیغمبر، امام، آخوند، خاخام، کشیش، و غیره) پیدا میشود، خدا تمام میشود و در عوض کاسبی، سرکوب، و تحمیق شروع میشود. کدام خدایی میگوید انسان نباید و یا نمیتواند ارتباط مستقیم با او بر قرار کند؟ کدام خدایی میگوید انسان فقط میتواند با او ورد عربی بلغور کند؟ کدام خدایی میگوید یک ...عده از آدمها به آدمهای دیگر باج (خمس و ذکات) بدهند؟ کدام خدایی میگوید با شمشیر به غارت و تهاجم و گردن زنی و اشاعه خرافات بپردازید؟ اینها همه ترفندهای کاسبی، سرکوب، و تحمیق اند. در این میان، دلالان و کاسبکاران مذهبی کار خود را پیش میبرند، مردم سرکوب و تحمیق میشوند، خدا هم گم میشود و غریب می افتد

Nov 22, 2010
مردم ایران دست از بت پرستی بر دارید. آخر کدام خدایی خانه دارد و میگوید چپ و راست رو به خانه او زانو بزنید؟ کعبه توسط آدم دیوانه ای (ابراهیم) که حتا به پسر خود (اسماعیل) هم رحم نداشت و میخواست پسرش را در راه بتش سر ببرد، بنا شده است. کعبه بتخانه بود و مردم بتهای خود را در ان نگه داری میکردند. محمد دیوانه، پ...سر عبد"الله" با دار و دسته شرورش بتهای دیگران را نابود کرد و بت پدرش را ابتدا "بت بزرگتر" (الله اکبر) قلمداد کرد و بعد هم که زورش بیشتر شد، بتش را تنها بت قلمداد کرد (لا اله الا الله) و دیگران را با زور شمشیر به آیین بت پرستی خود در آورد. در گسترش کاسبی دینی اش، محمد از هیچ جنایتی فرو گزار نکرد. در این وانفسا، میتوان گفت که تنها کسی که غریب افتاد، "خدا" بود. مردم ایران، از بت پرستی دست بردارید و بت پرستی را به مردمان سرزمین بت پرستان (عربستان) وا گزار کنید


NOv. 5, 2010
اصول دین
مرا پرستش کنید. مپرسید من کی ام. از من خوب بترسید. که من غدر قدرتم. من هر کجا هستم. هر لحظه با شمایم. کاری دگر ندارم. من قانون گذارم. قانون من به هیچ وجه، چون و چرا ندارد. گر بر قانونی از من، تو اعتراض کردی، محاربت بنامم. از صبح که چشم کنی باز، تا شب که خواب گردی، من گویمت چه ها کن، من گویمت چه نا کن. پس آنگاه که بیداری، فکر و خرد رها کن، من گویمت چه ها کن، من گویمت چه نا کن

 گر آنچه گویم نا کنی، بر گفته ام ها ها کنی، سوزانمت در آتشم، جانت را بالا کشم. بنشین مپرس اصلا سوال، قانون ما را گوش کن. این است مشتی زانچه ما، مکتوب کردیم بر شما: قانون اول این بود، ما را دگر همتای نیست. ما را اطاعت واجب است، فکر و خرد معیار نیست. قانون دو اینکه شما، سرتا به پا گاو خرید. افسار بر گردن نهید. افسار خود را جملگی، بر واپسین مرسل دهید. همچون هم جنسان خویش، بع بع کنید، عر عر کنید، مو مو کنید، مع مع کنید. قانون سوم لازم الجرائ قانونات پیش. گر از خرد دم وا کنید، یا فکر را مأوا کنید، مو مو و بع بع نا کنید، آتش بدارم بر شما. سوز و جهنم عایدت، این باید و آن بایدت، عذاب عالم شایدت. این است عدل و داد ما، قانونک چا چا ر ما. قانون پنجم آنکه چون، مرسل سقط شد در زمین، باقی بمانید چون شتر، یا گوسفند و گاو و خر. افسار ها را جملگی، بر دست رهبر دهید. رهبر چو بز، پر پشم و ریش. استادیش در دبر و پیش، آداب دان گه و جیش، محدث است از پاس و پیش، بلغور میگوید ولی، استاد است در کسب خویش. از دیگران قانون ما، تقسیم انسانها بود. جمعی را مومن کنیم، جمعی را کافر کنیم. هر دو گروه را عازم، جنگ ره الله کنیم. کشتار و قتل است کار ما، این است عدل و داد ما، سنگسار، گردن، قطع دست، ابزار ارضای ما. در کل جنگ است بین ما. من، مرسل و راهبرها، گوسفند و گاو و خر ها، جمله در یک جبهه ایم. در جبهه دشمن ولی، مملو از انسانهاست، که از خرد دم میزنند، بر فکر ماوا میکنند

مهر ۲۴، ۱۳۸۹

Note On MY Facebook Oct. 2010

Oct 20, 2010
 : علی خامنه ای رفت قم و مشتی اراجیف تحویل مردم داد. من نوشتم

از کسی که نشخوار کننده مکتب قران است، انتظاری جز این را داشتن، ساده لوحی، خوشخیالی، و در ذهنیت زیستن است. ایشان در مکتبی قرار دارند، که کتاب مقدسش مردم را به دو دسته "کافر" و "مومن" تقسیم میکند، این دو دسته را دشمن خونی یکدیگر میکند، آنها را به جان هم می اندازد، تا الله و رسول و آایتهایش به تحمیق مردم، و تجارت و ولایت و حکومت و خدایی خویش ادامه دهند. جز این اراجیف از پرورش یافتگان مکتب الله و قرانش، انتظار دیگری نمیتوان داشت. باید دعا کرد خدا ما را از شر الله و رسولش و ایتهایش نجات دهد


آقایی در جوابم نوشت:
این اسلامی که اینا معرفی میکنند اسلام نیست جناب سام ریچ. پیامبر خدا رحمت بود. بروید مطالعه
کنید. لطفا توهین نکنید

من در جوابش نوشتم:
سفر خامنه ای به قم چشم گشاست. آنانیکه میگویند در اسلام ظلم نیست، و یا این اسلام راستین نیست و ان اسلام واقعی نیست، علی اینجور نبود، و محمد چنین و چنان نبود یا بود، و امام فلان فلان فضیلت را داشت و بهمان امام کجا و خامنه ا ی کجا، و مناقشاتی اینچنینی را مطرح میکنند، بدانند که خامنه ای پیرو و همسان خلف دیگر رهروان مکتب قران و اسلام است. از کسی که نشخوار کننده مکتب قران است، انتظاری جز قتل و غارت و سرکوب و تحمیق را داشتن، ساده لوحی، خوشخیالی، و در ذهنیت زیستن است. ایشان (خامنه ای) در مکتبی قرار دارند، که کتاب مقدسش مردم را به دو دسته "کافر" و "مومن" تقسیم میکند، این دو دسته را دشمن خونی یکدیگر میکند، آنها را به جان هم می اندازد، تا هم الله خودش، و هم رسول و آیت های الله، به سرکوب و تحمیق مردم، و تجارت و ولایت و حکومت و خدایی خویش ادامه دهند. جز این اراجیف از پرورش یافتگان مکتب الله و قرانش، انتظار دیگری نمیتوان داشت. باید دعا کرد خدا ما را هم از شر الله، و هم از شر رسول الله، وهم از شر آیت های الله نجات دهد


خانم رویا بلوری در جوابم نوشت :


آقا یا خانم sam ممکن است این خدایی را که از الله به آن پناه می برید به ما معرفی کنید ؟ شما آ یا یک بار هم که شده قر آ ن را خوانده اید ؟

:من در جوابش نوشتم

خانم رویا بلوری، سوالات اساسی مطرح کرده اید که سعی میکنم بصورت خلاصه جوابم را با شما در میان بگذارم. به نظر من خدا در باور انسانهایی که او را باور دارند وجود دارد و در باور انسانهایی که او را باور ندارند، وجود ندارد. هیچ طرفی هم نتوانسته طرف دیگر را به باور خویش متقاعد کند. خدا محصول ترس انسان است. آنگاه که انسان از تاریکی، از بیماری، از تنهایی، از مرگ و غیره میترسد، برای درمان ترسش به مرجعی پناه میبرد. این مرجع در مسیر خصوصیات ناب انسانی قرار دارد. این مرجع به انسان توصیه میکند که به خود و دیگران اذیت و آزار نرساند، به خود و دیگران خوبی کند، و در جهت سلامت خود و دیگران قدم بردارد. عده ای هم پیدا شدند و ترس انسان را دستمایه کاسبی خویش کردند و خود را واسطه بین خدا و بشر قرار دادند. جالب این است که اکثر مدعیون رابط خدا و بشر، مدعی شدند که آنها آخرین رابط هستند. آنگاه که رابطی بین بشر و خدا قرار میگیرد، تجارت و کاسبی و تحمیق و سرکوب شروع میشود، و گرنه کدام خدایی میگوید فقط از طریق رابط و یا از طریقه خاصی (مثلا مسیحیت، یهودیت، و یا اسلام و غیره) میتوانی با او در تماس شوی. وقتی هم که خدا شد اسباب تجارت و تحمیق و کاسبی و سرکوب، فقط خرد انسان است که میتواند این خدا (که الله هم یکی از آنهاست) و کسبکارانش را بر ملا کند. من میگویم از الله به ان خدایی پناه ببریم که نه واسطه ای دارد و هم اینکه همجهت با خصوصیات ناب انسانی میباشد. نه خدایی که بین انسانها نفاق می اندازد، آنها را به دو دسته "مومن" و "کافر" تقسیم میکند، آنها را به جهاد ترغیب میکند، و در هر جمله اش انسان را میترساند. در جواب سوال دومتان، بلی من قران را خوانده ام. یکی از دردهای اصلی جامعه ایرانی مقدس نگاه داشتن قران است و نه خواندن بدون پیشنگاه به ان. من از مرز تقدس قران گذشته ام و قران را انقدر خوانده ام، که سرکار خانم بلوری، میدانم که قران همه خطابش به مردها است، و حتی در جمله ای در سومین سوره قران، در مورد زنهای زنده، شوهرهای مرده آنها را خطاب قرار میدهد. توصیه میکنم شما هم قران را در سایت زیر (بدون تقدس به ان) بخوانید و در ضمن به کتابها ی ۲۳ سال نوشته علی دشتی و پس از هزارو چهارصد سال نوشته شجاالدین شفا در سایت زیر مراجعه فرمایید
http://tarnama.org/library

quran .com


Oct 16, 2010

قوقولی قوقو: آنانکه وجودشان بستگی به وجود نفاق و دشمنی در جامعه دارد را از خود دور کنید. الله، در قران، از زبان محمد، انسانها را به دو دسته "کافر" و "مومن" تقسیم میکند و آنها را دشمن خونی یکدیگر میکند. چنانچه انسانها به این نفاق و دشمنی توج...ه نکنند و با یکدیگر از در دوستی در آیند، نه از الله یاد و نشانی خواهد ماند، و نه از قران و نه از محمد. با دوستی با یکدیگر، بنیاد نفاق و دشمنی، یعنی الله و قران و محمد را از بیخ و بن بر کنید. با نابودی عوامل نفاق در جامعه، انسانها شادتر و سالم تر زندگی خواهند کرد. آنگاه است که در زندگی میتواند موزیک باشد، رقص باشد، و شادی باشد. عوامل نفاق و دشمنی را از وجود و اطراف خود دور کنید و مورد تحمیق و بازیچه عوامل نفاق و دشمنی قرار نگیرید

شهریور ۱۴، ۱۳۸۹

خدای خدایان

خدای خدایان


من خدای خدایان هستم

و با شما ها که خود را خدا نامیده اید

سخنها دارم

من خدای شما خدایان دروغین هستم

خدایان دروغینی که ابزار و آلات کاسبکارهایی شده اید

که تحت نام پیامبر و امام و خاخام و اسقف و فرستاده و پاپ و ایت الله و غیره و غیره

انسانها را از من، خدای واقعی، جدا کرده اند

شما خدایان دروغین،

چنان در جنایت و قتل و جنگ و غارت و وحشی گری و ضد علم بودن و ضد انسان بودن و ضد زندگی و شادی و سلامت بودن، غرق شده اید

که شما را، نه که من

که شعور و خرد و تفکر انسان، نابود خواهد کرد

شما خدایان دروغین

مخلوق جهل و ترس و عدم تفکر و خرد هستید

ای خدایان قد و نیم قد دروغین

جملگی گم شوید



و اما من، خدای خدایان و ناخدایان

سخنی با انسان دارم

من دو قانون دارم که رعایت شان واجبند

قانون اول: خود را میازا رید

قانون دوم: دیگری را میازارید

من قانون دیگری ندارم

غیر از اجرای این دو قانون

هر کار دیگری میخواهید بکنید و از زندگی لذت ببرید

این دو قانون در بطن وجود انسان ناب نیز نهفته اند

ای انسان

من را

خدای خدایان را

در بطن وجود خود جستجو کن
من هیچ فرستاده ای ندارم
با من مستقیم و بی واسطه در ارتباط باش

امضا: خدای خدایان و نا خدایان
Sept. 4, 2010

شهریور ۰۴، ۱۳۸۹

Notes Posted on My Facebook


Oct 15, 2010
قوقولی قوقو: ایرانیانی که اسامی مسلمانی و عربی دارند، رهایی را باید از خویش شروع کنند. منطقی است، که کسانی که اسامی عربی و مسلمانی دارند، برای  خود-رهایی، با تبدیل اسامی  خود به اسامی ایرانی، حرکت خود-رهایی را آغاز کنند. خاک بر سر ملتی که توسط علی و محمد و فاطمه و حسن و حسین و زهرا و رضا و زینب و چنین سگ و سگتوله هایی، بیچاره شده اند، و دارای چنین اسامی هستند

Oct. 10, 2010:
قوقولی قوقو: بیدار شوید مردم ایران که سر چاه شده باز. الله، محمد، و قران متعفن به ته چاه. چاهی که در ان فکر و خرد جرم و گناه است. چاهی که پراز ترس، پر از زشتی، و پر ز نفاق است. چاهی که در ان مومن و کافر شده آلت. چاهی که از لحظه پیدایش خود تشنه خون بود. چاهی که پر از ترس ز الله و ز آتش، ز عذابهای عظیم است و الیم است. چاهی که پر از افسار، برای خر شدن در طویله الله ست. چاهی که شادی و انسانیت را در ان راهی نیست. چاهی که رقص و موسیقی در ان جرم است. چاهی که زندگی را در ان جایی نیست و باید در مرگ و برای مرگ و آخرت زیست. زندگی ورای ترس و مرگ و نفاق و بندگی و تحمیق و خرافات، چه زیباست. بیدار شوید مردم ایران که سر چاه شده باز

Sept 10, 2010
من با عبدالله مومنی همدردی میکنم. شما که دیگران را متهم میکنید که کنار گود نشسته اند و لنگش کن، میکنند، باید بگویم که وارد گود شدنتان مبارک. خیلی پیشتر از ان که مخملباف ها سینه اسلام میزدند، گنجی ها و جلایی پور ها در سپاه پاسداران بروبیایی داشتند، علینژاد ها در راهرو های مجلس اسلامی پرسه میزدند، و تعدادی از زندانیان امروزی در دول اسلامی گذشته وزیر و وکیل و فلان و بهمان بودند، من به جمهوری اسلامی رای منفی دادم و از هر فرصتی برای مبارزه با سرنگونی حکومت اسلامی و همیاری دیگر مخالفان حکومت اسلامی استفاده کرده ام. شاید بزرگترین برداشتم از این روند، خود آگاهی خودم بوده است. در این روند به این رسیده ام که محمد با اسلامش، خدا و دین را از انسان دزدید و به جای ان یک ارتشی را، با زور شمشیر، به انسان قالب و غالب کرد. الله شد فومانده کل قوای ارتش که فرمانش، در قالب افاضات اسکیزوفرنیک محمد، بدون چون چرا بایست اجرا شوند و دیگر کاسبکارن هم با پسوند الله (رسول الله، ولی الله، ایت الله، و غیره ) به حکومت و تجارت ادامه دادند. آنان به تحمیق انسانها پرداختند و انسان را تا حد بنده و پیرو و مقلد و غیره پایین کشیده و خود بر خر مراد رهبری نشستند و از هیچ جنایتی در راه تجارت خویش فرو گزار نکردند. حالا من اگر شکایتی از وضع موجود دارم، بردن شکایتم به الله یا محمد یا خامنه ای، خوش خیالی، خواب، و یا خود به خواب زدن است. امید است که هر ایرانی از این کابوس و خواب هزارو چهارصد ساله بیدار شود. توصیه میکنم در کنار نامه عبدالله مومنی، کتابهای بیست و سه سال نوشته علی دشتی و پس از هزار و چهارصد سال نوشته شجا الدین شفا را هم بخوانید. (کتبها در سایت زیر موجود میباشند.) خوندن خود قران هم، در سایت قران دات کام، که در زیر آمده، با تفسیر و ترجمه به زبان های مختلف، از جمله فارسی، نیز مفید است. امید است خود آگاهی هر چه بیشتر، تک تک ما را از تقدس گرایی و تقدس زدایی رها کند. من با عبدالله مومنی همدردی میکنم و امیدوارم هر چه زود تر او و همه زندانیان سیاسی و عقیدتی آزاد شوند، ولی نامه مومنی برایم مقدس نیست که هر کس بر ان ایرادی وارد آورد، او را با در دست داشتن کنترل کیبرد کامپیوترم، بدرم. اگر به جای کیبورد تفنگی و یا چوبه داری در دست داشتی، با منتقدان نامه مومنی چه میکردی؟ خود آگاهی نزدیک ترین راه رسیدن به رهایی است

Aug. 26, 2010:
Hanif N Jourshari سام ریچ عزیز


نمیدانم چرا اینقدر عصبانی هستی ولی حتما این ناشی از فشاری است و یا زخمهایی که به تو رسیده است ضمن عرض ارادت و دوستی خالصانه ام با تو، با مواضعت در کامنت اخیر به هیچ وجه موافق نیستم...البته این اشکالی ندارد که محمد بن عبدا... پی...امبر اسلام را با لحن بد خطاب کنی اگرچه بخاطر احترامی که برای آن مرد بزرگ و تحول زا قائلم از ادبیاتت میرنجم ولی اشکالی ندارد اگر کمی از رنجهایت بدین واسطه کاسته می شود به جان و دل خریدارش هستم که هم وطنم و در مقامی بالاتر هم نوعم در خلقت کمی تخلیه روانی گرددو هنوز دوستت میتوانم داشت...
اما چند نکته که در شیوه استدلالت ره به خطا می برد:
از آنجا که هم آثار علی دشتی و هم شجاع الدین شفا را خوانده ام(از جمله دو کتاب نامبرده را) متعجب شدم از استنادت بدانها چرا که کتاب علی دشتی که نویسنده اش در نوع خود تیپ خاصی هم هست بخصوص در بازه زمانی دهه بیست و سی به لحاظ شیوه های پژوهش تاریخی بسیار ضعیف میباشد اگر نخوانیمش مردود درس روش شناسی!
کتاب استاد شفا هم (استاد از آن جهت که ایشان جدا از تالیف تاریخی صاحب ترجمه هایی همچون کمدی الهی است) دارای همین مشکل روشی است.
در واقع هیچ کدام از کتب فوق و یا نویسندگانش استانداردهای "روایی" و "پایایی" تحقیق تاریخی و اسنادی بودنش را رعایت نکرده اند.
البته این ضعف متوجه بسیاری آثار فقهی در خلاف جهت آثار نامبرده هم می باشد که بحث جدایی از بحث شماست.
حالا فرض کنیم اصلا این بنده خدا محمد را و دینش راحذف کنیم و ... اوضاع امروز وطن بهتر خواهد شد؟
مشکلی که در تحلیل امثال شما وجود دارد این است که دین را عامل مصائب می بینید حال آنکه "استبداد" عامل مشکلات وطن و حتا بشر هست و بوده است و به هر لباسی توان درآمدن دارد
لائیسیته هم همانقدر دین پتانسیل دیکتاتور شدن دارد دوست عزیز
آنچنان که گاه فاشیسم از دلش بیرون تراویده و گاه استالینیسم.

باید همگی مدارا را تمرین کنیم دوست
 
Sep 18, 2010:
حنیف عزیز، نظرت در اینکه عصبانی هستم درست است. عصبانیت من بر میگردد به زمانی که هنوز به اصطلاح به تکلیف نرسیده بودم که اخم و چک و سیلی پدر شد چاشنی همیشگی زندگی که چرا نماز نخواندم و یا مسجد نرفتم (به منبع نفاق و تلخی در خانواده و جامعه تو...جه کنید.) عصبانیتم بر میگردد به زمانی که بلندگوی مسجد از سه و چهار صبح غار غار نخراشیده و منحوس و مزاحمش بلند بود که خواب و آسایش را از چشم میبرد. عصبانیتم از آنجا پایه گرفت که در سن ده سالگی با فانوسی میباید آخوندی را از مسجدی به مسجدی دیگر همراهی میکردم و هر شب حدود هشت تا ده بار لاتاالات تکراری و بی پایه او را میشنیدم. عصبانیتم از آنجا نشعت میگیرد که دیدم در زمان تظاهرات های ۱۳۵۷ آخوندی که تا خرخره زیر کرسی همسایه امان فرو رفته بود و از ترس ژاندارمها و "گلی شدن" حاضر نبود به تظاهر کنندگان بپیوندد، بعد از سرنگونی رژیم شاه، شد رییس کمیته و بعد ها از مقامات بلند پایه کشور. عصبانیت من از آنجا سرچشمه میگیرد که خمینی چنان گولمان زد که امیدمان را دستخوش افکار متحجر و خشونت بار خود کرد. عصبانیت من از آنجا تقویت میشود که خمینی با یک اشاره انگشت بین سه یا چهار هزار زندانی را، در یک فقره و در یک شب، به جوخه های آتش و اعدام فرستاد. عصبانیت من از آنجا تغذیه میشود که خمینی برای تثبیت حکومت مستبد اسلامی اش در ایران یک جنگ خانمان سوز ده ساله با عراق به پا کرد که نتایجش را برای مردم ایران همه میدانیم. عصبانیت من از آنجا تقویت میشود که، همچون بقیه، اذیت و آزار و شکنجه و قتل هموطنان ازادیخواهم را در ایران به دنبال انتخابات سال گذشته دیدم. عصبانیتم از آنجا فوران میکند که پس از مطالعه دقیق تر قران به این نتیجه رسیدم که این کتاب نه تنها انسان را در ترس و وحشت همیشگی (از الله) نگاه میدارد، بلکه در جامعه تخم نفاق میپاشد، مردم را به مومن و کافر (دگر یندیش) تقسیم میکند و هر دو گروه را به نابودی گروه دیگر وامیدارد، و متاسفانه این کتاب جایگاه مقدسی در جامعه دارد. عصبانیت من از آنجاست که اگر افکارم را بازگو کنم، قدرتمندان مملکتم مثل شما محترمانه نمیگویند که با نظراتم موافق نیستند، بلکه به شکنجه و هذفم دست میزنند. حنیف عزیز، دلم پر درد است.
 
 
Sep 8, 2010:
امید در آگاهی تک تک هر کداممان است. امید در نظر و تجدید نظر در ارزش ها و مقدسات هر
کداممان است. امید در آگاهی از افکار و گفتار و کردارمان است. امید در تعمق در بار مثبت و منفی وازه ها یمان است. چند بار در روز میگویید "انشا الله"؟ مگر نه اینکه با نام الله چه خونها که ریخته شدند و چه قتل و غارتها که انجام شدند و چه مصیبتها سر مردمان آمدند؟ چرا باید کافر بار منفی داشته باشد و مومن بار مثبت؟ مگر نه اینکه آزادیخواه و متفکر و دگر اندیش بار مثبت دارند؟ مگر نه اینکه اغلب آزادیخواهان و دگر اندیشان و متفکران، کافر هم هستند؟ مگر نه اینکه تخم نفاق پاشیدن در جامعه و یک گروه را با گروه دگر دشمن خونی کردن، کاری است بد و منفی و غیر انسانی؟ پس چرا کتابهایی را که عامل ایجاد نفاق در جامعه هستند و انسانها را (به مومن و کافر) تقسیم کرده اند، مقدس میدانیم؟ خود آگاهی نزدیک ترین راه برای رهایی فرد و جامعه هست
******


برای آشنایی بیشتر با قران، به سایت زیر

http://tarnama.org/library.htm

 مراجعه کنید و کتابهای بیست و سه سال نوشته علی دشتی و پس از هزار و چهار صد سال نوشته شجا الدین شفا را بخوانید. خواندن خود قران هم در سایت زیر
http://www.quran.com/

 که با تفسیر و ترجمه به زبانهای مختلف هست نیز، بسیار مفید است. در هنگام خواندن قران، به منظوری که در پشت هر جمله نهفته هست خوب توجه کنید. برای مثال منظور نهفته در جمله بسم الله الرحمن رحیم این است که انسان به بخشایندگی و مهربانی الله احتیاج دارد. یعنی همین جمله انسان را خطا کار دانسته که احتیاج به بخشایندگی دارد و همچنین انسان را عاجز و ضعیف فرض کرده که احتیاج به مهربانی الله دارد. در قران نمیتوانید جمله ای را پیدا کنید که توصیه کند انسانها با یکدیگر مهربان باشند. در عوض تا دلتان بخواهد جملاتی هستند که بین انسانها نفاق و دشمنی می اندازند و انسانها را به کافر و مومن تقسیم کرده و هر دو گروه را به از بین بردن گروه دیگر تشویق میکنند


Sept 8, 2010
و امریکا علنا حامی اسلام و مسلمین میشود. کشیشی در فلوریدا میخواهد در یازده سپتامبر امسال مراسم قران سوزی راه بیندازد و دولتمردان امریکا وا اسلامشان سر آمده

سوزاندن قران ممکن است جنبه سمبلیکی داشته باشد، ولی قران سوزان بهتر است که بیشتر به علل قران سوزی بپردازند. سوزاندن قران در آتش، به نوعی، مانند اعمالی است که خود قران نیز تجویز میکند. قران وعده عذاب النار (شکنجه در آتش) دگر اندیشان (کافران) .........را میدهد، و حالا خود قران گرفتار آنچه که برای دیگران توصیه میکرده شده است. به جای قران سوزی، بهتر است از قران تفسیر علمی را میان معتقدان و رد کنندگان قران رواج داد. آنگاه است که برای همه مسلم میشود که قران یک هدف کلی را دنبال میکند و آن هم ایجاد ترس در انسانها و جامعه است. تقریبا پشت هر جمله ای از قران، منظور، ترساندن بشر است. یکی از ملایمترین جملات قران، جمله بسم الله الرحمن الرحیم است. در این جمله به بشر توصیه میشود از الله بخشش و مهربانی طلب کند. مگر بشر چه خطایی مرتکب شده که باید از الله طلب بخشش کند؟ چرا باید بشر محتاج مهربانی الله باشد؟ این جمله هم مانند بسیاری دیگر از جملات قران، بر بشر ترس از الله را مستولی میکند. نکته تکراری و مهم دیگری که در قران به وضو ح هست، ایجاد نفاق در جامعه هست. قران انسانها را به دو گروه مومن و کافر (دگر اندیش) تقسیم میکند و هر دو گروه را به نابودی یکدیگر وا میدارد. قران انسان را به اطاعت محض از الله ترغیب میکند و به انسان اجازه تفکر و شک در آنچه الله گفته نمیدهد. قران انسان را از تفکر و عقل و خرد ساقط میکند. اینها نکاتی هستند که روشن کردنشان به انسانهایی که به قران معتقدند و یا نیستند میتواند کمک کنند. سوزاندن قران روشنایی لحظهه ای و محیطی و فیزیکی را ممکن است سبب شود ولی روشنایی محتویات و منظورهای نهفته در قران را شاید به دنبال نداشته باشد. برای درک بهتر از قران کتابهای بیست و سه سال نوشته علی دشتی و پس از هزار و چهار صد سال نوشته شجا الدین شفا را بخوانید. این کتابها را میتوانید از سایت زیر دون لود کنید، خود بخوانید و خواندنشان را به دیگران توصیه کنید. دون لود کرده کتابها را میتوانید ضمیمه ای میل کنید و برای دیگران بفرستید. خواندن خود قران هم مفید است. میتوانید قران را در سایت، قران دات کام، که در زیر آمده است با ترجمه به زبانهای مختلف و تفاسیر متفاوت بخوانید. قران را باید از تقدس در آورد و خواند و فهمید. با درک کامل از قران، احتمال خوردن گول تقدس آن کمتر میشود http://tarnama.org/library.htm
http://www.quran.com/


Sept 10, 2010

دو نکته را خوب است مورد توجه قرار داد. یکی اینکه وقتی دنیا توحش حکومت اسلامی ایران را نسبت به مردم ایران دید، دید دنیا نسبت به اسلام بسیار منفی تر شد. مگر نه اینکه دنیا رغبتی به کمک به سیل زدگان مسلمان پاکستانی نکرد و حالا هم در تدارک قران سوزی هست. مسلمانان دنیا باید حکومت اسلامی ایران را با عث و مسول نفرت دنیا از اسلام و مسلمانی بدانند. دوم اینکه نوک حمله جنبش ایران باید متوجه استبداد و خرافات و تحمیق باشد و نه از چاه به چاله افتادن 

قوقولی قوقو: آنانکه وجودشان بستگی به وجود نفاق و دشمنی در جامعه دارد را از خود دور کنید. الله، در قران، از زبان محمد، انسانها را به دو دسته "کافر" و "مومن" تقسیم میکند و آنها را دشمن خونی یکدیگر میکند. چنانچه انسانها به این نفاق و دشمنی توجه نکنند و با یکدیگر از در دوستی در آیند، نه از الله یاد و نشانی خواهد ماند، و نه از قران و نه از محمد. با دوستی با یکدیگر، بنیاد نفاق و دشمنی، یعنی الله و قران و محمد را از بیخ و بن بر کنید. با نابودی عوامل نفاق در جامعه، انسانها شادتر و سالم تر زندگی خواهند کرد. آنگاه است که در زندگی میتواند موزیک باشد، رقص باشد، و شادی باشد. عوامل نفاق و دشمنی را از وجود و اطراف خود دور کنید و مورد تحمیق و بازیچه عوامل نفاق و دشمنی قرار نگیرید

قوقولی قوقو: آنانکه وجودشان بستگی به وجود نفاق و دشمنی در جامعه دارد را از خود دور کنید. الله، در قران، از زبان محمد، انسانها را به دو دسته "کافر" و "مومن" تقسیم میکند و آنها را دشمن خونی یکدیگر میکند. چنانچه انسانها به این نفاق و دشمنی توج...ه نکنند و با یکدیگر از در دوستی در آیند، نه از الله یاد و نشانی خواهد ماند، و نه از قران و نه از محمد. با دوستی با یکدیگر، بنیاد نفاق و دشمنی، یعنی الله و قران و محمد را از بیخ و بن بر کنید. با نابودی عوامل نفاق در جامعه، انسانها شادتر و سالم تر زندگی خواهند کرد. آنگاه است که در زندگی میتواند موزیک باشد، رقص باشد، و شادی باشد. عوامل نفاق و دشمنی را از وجود و اطراف خود دور کنید و مورد تحمیق و بازیچه عوامل نفاق و دشمنی قرار نگیرید

شهریور ۰۳، ۱۳۸۹

Under the Azure Dome




There was a ‘one’, there was not the “One”.

A one’s name was Joe Blow

Joe Blow lived under the azure dome

Joe Blow lived a happy life,

Joe Blow lived a joyful life,

Joe Blow lived a carefree life,

Joe Blow lived a heavenly life,

Joe Blow lived a joyous life

Joe Blow lived a healthy life,

Joe Blow lived a harmonious life.

Joe Blow lived,

Joe Blow danced,

Joe Blow sang,

Joe Blow enjoyed life to its last bang

Ding dung dang, dung, ding, dang


Every where light,

Every where bright,

Joe Blow was at its height

Joe Blow had joyful thought

Every thing was right all right

Light, bright, height, thought, all right!


Slowly slowly light faded,

Darkness overcame the light

Joe Blow ran for light,

But light disappeared and came night.


Fear crept in Joe's thought.

It was dark and dark and dark

Fear raised and raised in Joe's heart.

Fear shoot up to the ceiling of the azure dome


Joe Blow ran everywhere.

There was no light at all

Joe had no more joy or happiness

No dance, no song, no light, no thought

Fear, fear, fear, and fear.


Joe had fear from darkness

Out of fear Joe felt sick

Then Joe had fear of sickness

Oh Joe felt sick to death

Then came fear from the death,

Oh fear of darkness, sickness, and death everywhere

Joe almost died of fear


Every breath was so hard.

Every moment got so tight

There was not life anymore,

Fear brought death on Joe.


Then Joe sought help to over come the fear

Joe ran here and Joe ran there

Joe was looking for someone who did not have fear

Some one who did not get sick

Someone who did not die ever.

Someone beyond the azure dome

Someone above Joe's fear.

Joe slowly found the One,

Who did not have any fear,

Who would not get sick,

Neither would die the One,

Who was above the azure dome,

Who was everywhere around.

Joy took refuge at the One.

Joe felt better to have the One.

Under the shadow and the protection of the One,

Joe overcame the fear

Life became more bearable

Life began to go on.


Joe got tired and fell sleep.

When Joe woke up gain,

There was light everywhere.

Joe began to dance and enjoy life.

Until night’s turn came again

Joe took refuge on the One

And slept in confidence.

Days passed, weeks passed, months passed, years passed,

Joe was happy with life.

Joe enjoyed light and when it was dark,

Joe took refuge on the One.


One day a guy who was hungry and poor.

Sought business under the azure dome.

He came across Joe’s life.

He noticed Joe’s fear

He noticed Joe’s joy.

Thinking of job, business, money, power, position, greed, property, etc etc.

The hungry guy thought of investing on Joe’s fear.

He thought Joe should not overcome the fear for free.


He told Joe he had a message from the One.

He told Joe he was the One’s messenger.

Joe laughed at him first,

But the merchant did not give up

Knowing Joe’s weakness was fear,

He induced fear upon Joe

He tried to scare Joe of fire,

He tried to scare Joe by swords,

He tried to scare Joe of misery,

He tried to scare Joe of the fall of the azure dome and doomsday.


Joe eventually was cornered.

Joe’s fear made Joe to give up.


The merchant took over.

He became the messenger, Joe remained Joe.

As soon as Joe wanted to enjoy life,

The messenger reminded Joe of misery and fear.


Joe’s life turned upside down.

Fear from misery made Joe miserable.


The merchant got richer and richer.

The merchant made stories about the One

But in his heart he laughed at Joe and Joe’s stupidity


The merchant made the One his tool

He did not have faith on the One

He gained protection, power, position, wealth, slaves, and what not

All out of Joe and Joes'es labour

The investment on Joe’s fear,

Made the merchant rich, really rich.

Now under the azure dome

There was not joy for Joe

Joe woke up in misery,

Joe went to bed with misery

Joe gave up on happiness

Joe became the slave of the merchant.

Joe remained in misery and slavery for centuries and centuries

As if Joe was hypnotized,

Or was in a deep sleep.


Joe forgot that once upon the time

Joe had a joyful life

When Joe would wake up again?

Can you help Joe to wake up?

And deal with fear the way Joe did in the past?

To have direct contact with the One,

Without any merchant in between?

Oh every one and oh the One

Joe Blow needs help, Oh help you Joe.

Wake up Joe and leave the merchant.

Live the life like in the past.

See the merchant and see the One

Amen, amen, amen amen.

Under the azure dome,

There was a one and there was not the One



Aug 24, 2010

تیر ۰۵، ۱۳۸۹

مهربانی، نوع دوستی، آگاهی


یکی از اتفاقات انسانی بزرگی که میتواند  بیفتد این است که مسلمانان و کفار نسبت به یکدیگر احترام قایل شوند و با هم مهربانباشند.لطفا در این حرکت سهیم شوید. این حرکت خشونت طلبان و مستبدان دو طرف را بر ملا و ایزوله میکند
گاندی با در پیش گرفتن استرا  تژی  بدون خشونت که منجر به استقلال هندوستان از استعمار انگلیس شد، معتقد بود نه تنها هندیها قربانی استعمار بودند، بلکه خود انگلیسیها هم قربانی این کار ضد انسانی خود بودند. با نیت و رفتار نوع دوستی، گذشت و مهربانی، همه دسیسه ها و فریبها بر ملا و نقش بر آب میشوند. با اشا عه  دشمنی و نفرت و خشونت،  فقط آب به آسیاب اهریمن و شیطان و فریبکار و مستبد  ریخته میشود
درکنار مهربانی و نوع دوستی، باید بر آگاهی خود بیفزاییم. پیروی و تقلید کورکورانه همانقدر انسان را به بیراهه میکشد که دشمنی و مخالفت کور کورانه. من فکر میکنم که اکثرایرانیانی که موافق و یا مخالف اسلام هستند، کتاب مرجع، یعنی قران را مطا لعه نکرده اند و اگر هم مطآ لعه کرده اند بیشتر با پیشداوری  یک موافق و یا مخالف به آن مرآ جعه کرده اند. من اطلاعی از تفسیری علمی از قران ندارم. برای مثال خوب است که همه قران از دید موافق و مخالف به صورت علمی بررسی و تفسیر شود. اجازه دهید به اولین جمله قران یک دید علمی از نگاه هر دو کمپ موافق و مخالف بیاندازیم. تفسیر موافقان: بسم الله الرحمن الرحیم یعنی باید هر چیزی را بنام الله شروع کرد که الله هم بخشاینده است هم مهربان. تفسیر مخالفان: این جمله انسان را از قدرت خرد ساقط میکند و اختیار را از او میگیرد و به الله میدهد. این تفکر که انسان به مهربانی الله نیاز مند است این را تداعی میکند که انسان ضیف است و محتاج مهربانی الله است. دربخش  انسان به بخشایش الله نیاز مند است، انسان خود به خود خطاکار وگناه کار در نظر گرفته شده که احتیاج به بخشایش الله دارد. فردی که با دید موافق به این جمله اول قران مینگرد، خود را ضعیف و خطاکار و گناه کار میپندارد و برای برخورداری از مهربانی و بخشایش الله هر کاری را که الله بگوید (که در قسمتهای بعد به او میگوید) انجام میدهد و لاجرم قربانی وضعیت میشود. آیا فکر نمکنید که در مورد خدا این تصور بیشتر خدا گونه باشد که بگوید خدا نسبت به همه آدمها، چه آنها که او را باور دارند (مومنین) و چه آنها که او را بارور ندارند (کفار) مهربان و بخشاینده است و به همه بندگانش (هم کافران و هم مومنین) توصیه میکند نسبت به همدیگر مهربان و بخشاینده باشند؟ 

خرداد ۲۸، ۱۳۸۹

محمد، خمینی، موسوی



محمد، خمینی، موسوی
فرق موسوی با خمینی و محمد: محمد ابن عبدالله پسر عبدالله بود. عبدالله هم مانند دیگر عربهای مکه بت پرست بود. همانطور که از نام عبدالله معلوم است، او بتی بنام الله را میپرستیده است. محمد هم به پرتستش بتی که پدرش میپرستید، یعنی الله پرداخت. همراه با پرستش الله، محمد شروع به شرارت و گردنکشی کرد و مدعی شد که بت او، الله، از همه بتها بزرگتر است و شعار "الله اکبر" را سر داد. عربها به خیال اینکه با پذیرش بت محمد به عنوان بت بزرگتر محمد از شرارتهایش دست بر میدارد، "الله اکبر" را پذیرفتند. اما محمد همچنان به شرارت و آزار دیگران ادامه داد و شروع به بلغور کردن مطالبی کرد که بعد ها به عنوان "سوره های مکی" در کتابی بنام قران آورده شدند. سوره های مکی مربوط به زمانی میشود که محمد در مکه بود و قدرت زیادی نداشت. سوره های مکی بطور کلی دم از مهربانی و ‎"رحمانیت" الله میزند. عربهای مکه که از شرارتهای محمد به تنگ آمده بودند، او را از مکه بیرون کردند. محمد از مکه به مدینه فرار کرد و به شرارتهای خود ادامه داد. مردم مدینه وحشی تر از مردم مکه بودند و از شرارتهای محمد استقبال کردند. محمد کم کم قدرتش بیشتر شد و مدعی شد که هیچ بت دیگری غیر از بت او، الله، نباید پرستیده شود و شروع به دادن شعار "لا اله الا الله" کرد. با ادامه شرارت و قتل و غارت، محمد قدرتش افزایش یافت تا آنجا که خود را پیامبر الله دانست. همچنان که قدرت محمد زیاد میشد، او شروع به بلغور جملاتی کرد که بعد ها به سوره های مدنی در قران آمده اند. در سوره های مدنی الله قادر مطلق است و باید از او پیروی کرد و هر کس از او پیروی نکند نابود میشود. نتیجه اینکه در زمانی که محمد قدرتی نداشت  الله او مهربان بود  و رحمانیت داشت(بسمه الله رحمان رحیم)، ولی به محض اینکه محمد قدرتش زیاد شد، الله او قادر مطلق میشود و میکشد و نابود میکند و به "دشمنانش" رحم نمیکند (بسمه الله ال قاسم ال جباارین.) از آنجا که یاغیگری و شرارت فقط کار مردان بود، محمد و الله زنها را پایین تر از مردها میدانستند و علنا میگفتند که زن نصف مرد است. ضد زن بودن محمد آنچنان زیاد بود که فاطمه دختر خویش را آدم به حساب نیاورد و در قران از قول الله خود را "ابتر"، یعنی "دم بریده"  و یا بدون فرزند می نامد. 

خمینی: خمینی با اینکه کتاب "ولایت فقیه" را قبل از باز گشتش به ایران نوشته بود، ولی از استرتژی محمد استفاده کرد و همان راهی را رفت که سلف ابترش محمد رفته بود. خمینی شروع به صحبت از مهربانی و رافت و "رحمانیت" و برابری و حقوق بشر و جدایی دین از دولت و عدالت و اینگونه مقولات کرد و این زبان را ادامه داد تا سخنرانی کذایی اش در بهشت زهرا در سال ۱۳۵۷. به محض اینکه قدرت را در دست گرفت، خمینی شروع به قتل و کشتار و اعدام و زورگویی و اعمال ضد انسانی و بخصو ص ضد زن کرد.

محمد و خمینی از بی قدرتی و کم قدرتی شروع کردند و کم کم به قدرت رسیدند و بر خشونت خود افزودند. شدت خشونتشان رابطه مستقیم داشت با میزان قدرتشان. موسوی اما به عنوان" نخست وزیر دوران امام"  در موضع قدرت بوده، ولی حالا که از قدرت افتاده از موضع "رحمانیت" حرف میزند و به  زمانیکه در موضع قدرت بوده میبالد. از مشابهات موسوی تنها تاج زاده، وزیر زمان ریاست جمهوری خاتمی،  اعتراف به گناه خویش در زمان قدتمندی خود کرده است. حالا ما مردم ایران مانده ایم و موسوی که در موضع قدرت همراه با خمینی و خشونتهایش بود. او در زمان قدرتش اصلا ندای "رحمانیت" سر نداد ولی حالا که از قدرت افتاده وا رحمانیت و وا حقوق بشر راه انداخته است. موسوی به صرا حت گفته که هم به الله معتقد است، هم به محمد، و هم به خمینی، و هم به جمهوری اسلامی، و هم به ‎"رحمانیت." آیا ما مردم ایران باز هم سزاوار این هستیم که به علت اینکه از پندار نیک و گفتار نیک و کردار نیک خوشمان میاید، باز هم ریسک گول خوردن رافت و مهربانیت، و "رحمانیت\" را بپذیریم. آیا آزموده را آزمودن، آنهم برای چندین بار و در طول چهارده قرن کافی نیست؟ فصل بیداری فرا رسیده و دیگر خوشباوری و ساده اندیشی و نادیده گرفتن را باید کنار گذاشت. موسوی میتواند مثل تاج زاده با اعتراف به خطا ها یش شروع کند و بعد منشور بنویسد

اردیبهشت ۰۹، ۱۳۸۹

کهنه کتاب

آن کهنه کتاب که نامکش .... است
کن حذر ازو، خرد در ان ویران است
قو لو قلق و علق ولق و تق و توق
این تلق تلو ق نمونه ای از آن است

اردیبهشت ۰۵، ۱۳۸۹

فرض کنید

فرض کنید بدنبال حمله القاعده در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، بن لادن و ملا عمر موفق شده بودند فرمانروای امریکا بشوند. فرض کنید بن لادن جنایت کار، زنان آمریکایی را وادار کرده بود چادر و روسری و مقنعه بپوشند. فرض کنید جانیانی با تفکر ۱۴۰۰ سال پیش مردان آمریکایی را عاشق کربلا و نجف و مکه و مدینه کرده بودند. فرض کنید مردان آمریکایی را در دسته های مختلف ابو الفضل و ثامن ال ائمه و غیره به سینه زنی و زنجیر زنی و قمه زنی و لجن تو سری و تعزیه خوانی گماشته بودند. فرض کنید آمریکاییان را توی مسجد چپانده بودند و موظف کرده بودند روزی پنج بار در برابر خدای بن لادن به خاک بیفتند. فرض کنید بن لادن بخاطر اینکه آمریکاییها هم مثل او و هم ولایتیهایش بفهمید گرسنگی یعنی چی، آنها را مجبور میکرد یک ماه در سال گرسنگی بکشید.  فرض کنید بن لادن بخاطر اینکه ثروت آمریکاییها را به سرزمین خودش منتقل کند، به آنها میگفت باید سالی یکبار بروند مکه.  فرض کنید بن لادن آمریکاییان را به خاطر صرف مشروب و گوش کردن موسیقی و دیدن فیلم شلاق میزد. فرض کنید به آمریکاییها میگفتند بد حجابی علت زلزله است. فرض کنید آمریکاییها را برای قنداقه علی اصغر و دست بریده ابو الفضل به گریه زاری می انداختند. فرض کنید بن لادن به آمریکاییها میگفت باید از ایت الله سگه و گربهه تقلید کنند. فرض کنید ....فرض کنید ... فرض کنید بن لادن آمریکاییها را به همان روزی مینداخت که قرنها پیش اجداد وحشی اش ایرانیها را به این روز انداختند. به عنوان یک آمریکایی بن لادن زده چکار میکردید؟ ایرانی محمد زده بیدار شو. روزگاری تو شهروند مملکتی بزرگ و قدرتمند و متمدن بوده ای.

اسفند ۰۱، ۱۳۸۸

"نفرین "


ای نبوده قالب !
ای نبوده غایب!
  ای  نبوده که بودنمان را به نا بودی کشاندی. 
ای نبوده که گویند آمدنت نا بودی می آورد .
  ا ی نبو ده که هر گاه آمدی گفتند تو 'آن' نبودی! 
نا بود شوی ای نبو ده .
نیامده ات بماند .

غایب نبوده بزرگ غالب قالب شده به ما بسمان نبود؟
که تو، نبوده غایب کوچکتر را نیز به ما غالب و قالب کردند؟
  شما را از راه فریب و ترس به ما قالب کردند   
  چرا خود به سورخ های غیبت خزیده اید؟
نبوده ا تا ن بماند 

Feb 20, 2010

بهمن ۲۹، ۱۳۸۸

مناجات
خدایا با انکه میدانم وجود نداری
بخاطر همه نعمت هایی که به من دادی ترا شکر میکنم


شکر من نه از ترس آتش جهنم است
شکر من نه تملق برای بهشت است
چون که میدانم که نیستی و جهنم و  بهشت نداری


شکر من نه از ترس است و نه تملق
شکر من شکری خالص است به خاطر آنچه در اختیارم است
و از ان لذت میبرم


خدایا اگر چه میدانم که نیستی
ولی انسانم و میترسم
میترسم از تنهایی و بیماری و مرگ
برای رهایی از این ترس جان گیر
به تو پناه میبرم که آرامش بگیرم


آگاهیم از نبودنت
مرا نه غلام تومیکند
و نه ملعبه دستان آنانی که دلالی ترا
تحت عنوان پیغمبر و امام و پاپ و خا خا م و ایت اله
و غیره و غیره یدک میکشند.


خدایا ترا شکر میکنم و به تو پناه میبرم که نیستی
و اعتقادم به نبودنت راه را بر فریبکاران، ستمگران،
و استحمار کنندگان میبندد
که بین من و تو بایستند و خود را
فرستاده و مامور تو قلم داد کنند
چون میدانم نیستی
به همه آنها خنده تمسخر میزنم
و ارتباطم را با تو سالم نگاه میدارم


خدایا میدانم که نیستی
ولی به خاطر آنچه دارم و از ان لذت میبرم
ممنون
خدایا این ارتباط مستقیم بین من و خود را
از شر هر چه پیغمبر و امام و پاپ و خا خا م و
ایت اله و غیره است مصون دار
امین

بهمن ۱۸، ۱۳۸۸

پس از هزار و چهارصد سال

""پس از هزار و چهارصد سال" در دو جلد از شجا الدین شفا را حتما بخوانید. کتاب در دو جلد هست و کتابیست که مانند یک خورشید بر خرافات و سو استفادههای مذهبی نور واقع بینی و علمی می اندازد. کتاب چاپ نشر فرزاد (در آلمان؟) میباشد.

قران مکه و مدینه: در میان سوره های ۱۱۴ گانه مکی (سوره هایی که در ۱۳ سال اول ادعای پیام بری محمد در مکه نوشته شده ) و سوره های مدنی (سوره هایی که در ۱۰ سال آخر ادعای پیامبری محمد در مدینه نوشته شده ) تفاوت از زمین تا آسمان است. سوره های مکی صرفا مذهبی و نصیحت است و از خدای مهربان صحبت میکنند. از سوره های مدنی چکاچک شمشیر و قتل فی سبیل اله میبارد. خدایی که همیشه بر همه احوال قادر است، چرا در دو دوره متفاوت چهره عوض میکند؟ رمال بودن محمد و سو استفاده او از مذهب و خدا در تفاوت آیه های مکی و مدنی مشهود است. خمینی هم از جد ابتراش یاد گرفت. در اول وا آزادیها سر داد و آنگاه که سوار شد، به قتل و کشتار ایرانیان پرداخت.

بهمن ۱۱، ۱۳۸۸

محمد پیامبر اسلام معروف است به "محمد ابن عبدالله"، یعنی محمد پسر عبدالله. "عبدالله" كه پدر محمد بوده، یعنی "بنده الله." بنا بر این، "الله" را محمد معرفی نكرده است. با توجه به این واقعیت كه نام پدر عبدالله، یعنی نام پدر بزرگ محمد ،"عبدالمطلب"، یعنی "بنده مطلب" بوده، میتوان نتیجه گرفت محمد از خانواده ای مذهبی بوده است.در زمان محمد ساكنان عربستان بت پرست بوده اند، عبدالمطلب بتی بنام "مطلب" را میپرستیده، و عبدالله بتی بنام "الله" را میپرستیده. محمد هم مانند پدرش، به پرستش بت "الله" میپردازد. بعد ها او با پرستندگان دیگر بت ها به نزاع بر خاسته و مدعی میشود كه بت او، یعنی "الله" از همه بت ها بزرگتر است. نزاع او موثر واقع شده تا انجایی كه پرستندگان دیگر بت ها می پذیرند كه بت محمد، یعنی "الله" از همه بت ها بزرگتر است، بنا بر این، "الله اكبر" - یعنی، الله از همه بت ها بزرگ تر است، شعار مهمی میشود.هر چه محمد زورش بیشتر میشود، بر قدرت بتش می افزاید و شعار "لا الاهه الا الله" را به كرسی مینشاند - ینعی "جز الله، بتی دیگر، افریننده ای دیگر، اللهی دیگر وجود ندارد" هم چنان كه قدرتش و ثروتش (بدنبال ازدواجش با خدیجه) زیادتر میشود، با لشكر كشی وضرب شمشیر، افراد بیشتری را تحت پرستش بت خود، یعنی الله در میاواراد. اندیشه كنید، خدایی كه بر همه جا ناظر است و در همه جا هست، چه احتیاج به خانه در فلان جا (مكه) دارد؟
تفكرات:
---مولانا میگوید فرق بین انسان با حیوانات پایین تر از یك طرف و فرشتگان بالا از طرف دیگر این است كه انسان اندیشه دارد و بر اساس اندیشه اش عمل میكند، ولی دو گروه دیگر فقط اطاعت میكنند. حیوانات از غریزه خود اطاعت كرده و فرشتگان هم كه كارشان اطاعت هست. پس انجا كه ادم بر مبنای اندیشه عمل نمیكند٬ یا وارد جرگه حیوانات شده یا فرشتگان، در هر صورت دیگر انسانی عمل
نمیكند. اندیشه كن و انسان باقی بمان.

************************************************************************************

جاذبه زمین، ترس، و امید بیشترین تاثیرات را در زندگی انسان داشته اند. انسان برای مبارزه با جاذبه زمین چرخ و هواپیما را اختراع كرد و برای رهایی از ترس، خدا را افرید. قبل ازاینكه در مورد این جمله قضاوت كنی، انسان بمان و اندیشه كن.

***********************************************************************************

خدا در باور انسانهایی كه او را باور دارند، وجود دارد و در باور انساهایی كه او را باور ندارند، وجود ندارد. نه باور داران توانسته اند باور نداران را به وجود خدا متقاعد كنند، و نه بارور نداران توانسته اند رقبا را به عدم وجود خدا متقاعد كنند. بهتر است هر دو گروه واقیعت را پذیرفته و حق همدیگر را رعایت كنند.

Andisheh

وقتی اندیشه را از انسان بگیری و او را تبدیل به مقلد کنی، او را از انسانیت اخته کرده ای. توضیح المسائل را باز کن ببین مستراح که میروی، اول کدام پا یت را بگذاری تو خلاا یا اینکه به کدام سمت مجاز هستی قضای حجت کنی. باید پذیرفت دو اتفاق بسیار مخرب برای مردم ایران افتاد، یکی حمله اعراب در ۱۴ قرن قبل بود یکی هم ورود خمینی ...در ۱۳۵۷ بود. در رفراندم شرکت کنید، جمهوری اسلامی آری یا نه؟