تیر ۰۵، ۱۳۸۹

مهربانی، نوع دوستی، آگاهی


یکی از اتفاقات انسانی بزرگی که میتواند  بیفتد این است که مسلمانان و کفار نسبت به یکدیگر احترام قایل شوند و با هم مهربانباشند.لطفا در این حرکت سهیم شوید. این حرکت خشونت طلبان و مستبدان دو طرف را بر ملا و ایزوله میکند
گاندی با در پیش گرفتن استرا  تژی  بدون خشونت که منجر به استقلال هندوستان از استعمار انگلیس شد، معتقد بود نه تنها هندیها قربانی استعمار بودند، بلکه خود انگلیسیها هم قربانی این کار ضد انسانی خود بودند. با نیت و رفتار نوع دوستی، گذشت و مهربانی، همه دسیسه ها و فریبها بر ملا و نقش بر آب میشوند. با اشا عه  دشمنی و نفرت و خشونت،  فقط آب به آسیاب اهریمن و شیطان و فریبکار و مستبد  ریخته میشود
درکنار مهربانی و نوع دوستی، باید بر آگاهی خود بیفزاییم. پیروی و تقلید کورکورانه همانقدر انسان را به بیراهه میکشد که دشمنی و مخالفت کور کورانه. من فکر میکنم که اکثرایرانیانی که موافق و یا مخالف اسلام هستند، کتاب مرجع، یعنی قران را مطا لعه نکرده اند و اگر هم مطآ لعه کرده اند بیشتر با پیشداوری  یک موافق و یا مخالف به آن مرآ جعه کرده اند. من اطلاعی از تفسیری علمی از قران ندارم. برای مثال خوب است که همه قران از دید موافق و مخالف به صورت علمی بررسی و تفسیر شود. اجازه دهید به اولین جمله قران یک دید علمی از نگاه هر دو کمپ موافق و مخالف بیاندازیم. تفسیر موافقان: بسم الله الرحمن الرحیم یعنی باید هر چیزی را بنام الله شروع کرد که الله هم بخشاینده است هم مهربان. تفسیر مخالفان: این جمله انسان را از قدرت خرد ساقط میکند و اختیار را از او میگیرد و به الله میدهد. این تفکر که انسان به مهربانی الله نیاز مند است این را تداعی میکند که انسان ضیف است و محتاج مهربانی الله است. دربخش  انسان به بخشایش الله نیاز مند است، انسان خود به خود خطاکار وگناه کار در نظر گرفته شده که احتیاج به بخشایش الله دارد. فردی که با دید موافق به این جمله اول قران مینگرد، خود را ضعیف و خطاکار و گناه کار میپندارد و برای برخورداری از مهربانی و بخشایش الله هر کاری را که الله بگوید (که در قسمتهای بعد به او میگوید) انجام میدهد و لاجرم قربانی وضعیت میشود. آیا فکر نمکنید که در مورد خدا این تصور بیشتر خدا گونه باشد که بگوید خدا نسبت به همه آدمها، چه آنها که او را باور دارند (مومنین) و چه آنها که او را بارور ندارند (کفار) مهربان و بخشاینده است و به همه بندگانش (هم کافران و هم مومنین) توصیه میکند نسبت به همدیگر مهربان و بخشاینده باشند؟ 

خرداد ۲۸، ۱۳۸۹

محمد، خمینی، موسوی



محمد، خمینی، موسوی
فرق موسوی با خمینی و محمد: محمد ابن عبدالله پسر عبدالله بود. عبدالله هم مانند دیگر عربهای مکه بت پرست بود. همانطور که از نام عبدالله معلوم است، او بتی بنام الله را میپرستیده است. محمد هم به پرتستش بتی که پدرش میپرستید، یعنی الله پرداخت. همراه با پرستش الله، محمد شروع به شرارت و گردنکشی کرد و مدعی شد که بت او، الله، از همه بتها بزرگتر است و شعار "الله اکبر" را سر داد. عربها به خیال اینکه با پذیرش بت محمد به عنوان بت بزرگتر محمد از شرارتهایش دست بر میدارد، "الله اکبر" را پذیرفتند. اما محمد همچنان به شرارت و آزار دیگران ادامه داد و شروع به بلغور کردن مطالبی کرد که بعد ها به عنوان "سوره های مکی" در کتابی بنام قران آورده شدند. سوره های مکی مربوط به زمانی میشود که محمد در مکه بود و قدرت زیادی نداشت. سوره های مکی بطور کلی دم از مهربانی و ‎"رحمانیت" الله میزند. عربهای مکه که از شرارتهای محمد به تنگ آمده بودند، او را از مکه بیرون کردند. محمد از مکه به مدینه فرار کرد و به شرارتهای خود ادامه داد. مردم مدینه وحشی تر از مردم مکه بودند و از شرارتهای محمد استقبال کردند. محمد کم کم قدرتش بیشتر شد و مدعی شد که هیچ بت دیگری غیر از بت او، الله، نباید پرستیده شود و شروع به دادن شعار "لا اله الا الله" کرد. با ادامه شرارت و قتل و غارت، محمد قدرتش افزایش یافت تا آنجا که خود را پیامبر الله دانست. همچنان که قدرت محمد زیاد میشد، او شروع به بلغور جملاتی کرد که بعد ها به سوره های مدنی در قران آمده اند. در سوره های مدنی الله قادر مطلق است و باید از او پیروی کرد و هر کس از او پیروی نکند نابود میشود. نتیجه اینکه در زمانی که محمد قدرتی نداشت  الله او مهربان بود  و رحمانیت داشت(بسمه الله رحمان رحیم)، ولی به محض اینکه محمد قدرتش زیاد شد، الله او قادر مطلق میشود و میکشد و نابود میکند و به "دشمنانش" رحم نمیکند (بسمه الله ال قاسم ال جباارین.) از آنجا که یاغیگری و شرارت فقط کار مردان بود، محمد و الله زنها را پایین تر از مردها میدانستند و علنا میگفتند که زن نصف مرد است. ضد زن بودن محمد آنچنان زیاد بود که فاطمه دختر خویش را آدم به حساب نیاورد و در قران از قول الله خود را "ابتر"، یعنی "دم بریده"  و یا بدون فرزند می نامد. 

خمینی: خمینی با اینکه کتاب "ولایت فقیه" را قبل از باز گشتش به ایران نوشته بود، ولی از استرتژی محمد استفاده کرد و همان راهی را رفت که سلف ابترش محمد رفته بود. خمینی شروع به صحبت از مهربانی و رافت و "رحمانیت" و برابری و حقوق بشر و جدایی دین از دولت و عدالت و اینگونه مقولات کرد و این زبان را ادامه داد تا سخنرانی کذایی اش در بهشت زهرا در سال ۱۳۵۷. به محض اینکه قدرت را در دست گرفت، خمینی شروع به قتل و کشتار و اعدام و زورگویی و اعمال ضد انسانی و بخصو ص ضد زن کرد.

محمد و خمینی از بی قدرتی و کم قدرتی شروع کردند و کم کم به قدرت رسیدند و بر خشونت خود افزودند. شدت خشونتشان رابطه مستقیم داشت با میزان قدرتشان. موسوی اما به عنوان" نخست وزیر دوران امام"  در موضع قدرت بوده، ولی حالا که از قدرت افتاده از موضع "رحمانیت" حرف میزند و به  زمانیکه در موضع قدرت بوده میبالد. از مشابهات موسوی تنها تاج زاده، وزیر زمان ریاست جمهوری خاتمی،  اعتراف به گناه خویش در زمان قدتمندی خود کرده است. حالا ما مردم ایران مانده ایم و موسوی که در موضع قدرت همراه با خمینی و خشونتهایش بود. او در زمان قدرتش اصلا ندای "رحمانیت" سر نداد ولی حالا که از قدرت افتاده وا رحمانیت و وا حقوق بشر راه انداخته است. موسوی به صرا حت گفته که هم به الله معتقد است، هم به محمد، و هم به خمینی، و هم به جمهوری اسلامی، و هم به ‎"رحمانیت." آیا ما مردم ایران باز هم سزاوار این هستیم که به علت اینکه از پندار نیک و گفتار نیک و کردار نیک خوشمان میاید، باز هم ریسک گول خوردن رافت و مهربانیت، و "رحمانیت\" را بپذیریم. آیا آزموده را آزمودن، آنهم برای چندین بار و در طول چهارده قرن کافی نیست؟ فصل بیداری فرا رسیده و دیگر خوشباوری و ساده اندیشی و نادیده گرفتن را باید کنار گذاشت. موسوی میتواند مثل تاج زاده با اعتراف به خطا ها یش شروع کند و بعد منشور بنویسد